شکسته استخونم ، به لب رسیده جونم
خدا کنه تا وقتی ، بیای زنده بمونم
کاشکی میشد قاسم پاشه ، دور سرت بگرده
ببین تموم پیکرم ، پر از گلای درده
بیا که ممکنِ نفس ، از سینه بر نگرده
دِینِ حسن گشته ادا
دیگه شدم حاجت روا
******
طعم عسل همینه ، تن یکی با زمینه
نذار کسی تو خیمه ، این بدن و ببینه
ای کاش واسم بازم خبر ، از تو حرم بیاری
تا هست علمدارت عمو ، محال کم بیاری
حی علی خیر العمل
جسمم شده موم عسل
شاعر : محمد مبشری
- شنبه
- 18
- مهر
- 1394
- ساعت
- 9:48
- نوشته شده توسط
- حمید
- شاعر:
-
محمد مبشری
ارسال دیدگاه