بمیرم واسه تو مادر یه قطره آبت ندادن
نذاشتن تا که بگیرم سر پاکت رو به دامن
بُنیَّ، شلوغه توی گودال
بُنیَّ، شده تنت لگد مال
بُنیَّ، نزن انقد پرو بال۲
تو قرآنی که با جوهر خون تمام آیاتت شد دگرگون
تو قرآنی که افتادی زیرِ، دست و پاشون
بُنیَّ، حسینم وا حسینا 4
دلم رو کرده پریشون نفسهای آخر تو
که دست و پا میزدی و جدا میکردن سر تو
بُنیَّ، چه غوغایی به پا شد
بُنیَّ، سرت آخر جدا شد
بُنیَّ، جلو چشمام چه ها شد2
هجوم نیزه بود و یه پیکر یه کهنه خنجر بود و یه حنجر
چه ها کردن با تو ای عزیزم، پیش خواهر
بُنیَّ، حسینم وا حسینا 4
ندادن فرصت بهم تا برا تو اشکی بریزم
به کهنه پیراهنت هم نکردن رحمی، عزیزم!
بُنیَّ، کنار تو می مونم
بُنیَّ، برات روضه میخونم
بُنیَّ، به فکر ساربونم
تنت عریان مونده بین صحرا سرت رفته روی نیزه، امّا
دلم خونه واسه خواهرت که، مونده تنها
بُنیَّ، حسینم وا حسینا 4
شاعر : بهمن عظیمی
- یکشنبه
- 19
- مهر
- 1394
- ساعت
- 6:29
- نوشته شده توسط
- مجید قنبری
- شاعر:
-
بهمن عظیمی
ارسال دیدگاه