عمه ی سادات بی قراره
غصه و غم هاش بی شماره
تموم غصه اش غم یاره
تنها امیدش بی پناهه
روزای سختی توی راهه
رو خاک سوزان پا میذاره
ذکر آسمونها
وای زینب وای زینب وای زینب وای
ذکر کهکشونها
وای زینب وای زینب وای زینب وای
ذکر خاک صحرا
وای زینب وای زینب وای زینب وای
ذکر سینه زن ها
وای زینب وای زینب وای زینب وای
شعله میکشه خورشید زمین میسوزه از تب
ابرا همه میبارن توی چشای زینب
میون سینه دلی که تنگه
غم غروب رویاشه
شأن نزول سوره ی بارون
توی فزات چشماشه
ذکر ریگ صحرا
وای زینب وای زینب وای زینب وای
ذکر سینه زن ها
وای زینب وای زینب وای زینب وای
------------
کبوترا بی تابند تو آغوش محمل ها
توی نگاها پیداست بی قراری دل ها
از انعکاس خبر تلخی
دل شریعه بی تابه
رو نیزه هایی که بی شمارن
از گل های سرخی میتابه
حالت صحرا چه عجیبه
غرق سکوتی پر فریبه
پر از نسیم بوی سیبه
غروب سردش پر رازه
مثل شبایی که درازه
سینه ی خورشید بی شکیبه
-----------
بیا توی آغوشم داداش پریشونم
توی نگاه تلخت قلب تو رو میخونم
عزیز زهرا تب نفس هات
دل منو میلرزونه
اگه نباشی حتی یه لحظه
تموم دنیا زندونه
دلشوره ی من بی حسابه
بگو که این ها همه خوابه
لشکر دشمن یه سرابه
بغض غریبی تو گلومه
بارون چشمام ناتمومه
پر از سوال بی جوابه
-----------
بادها نوحه خوان
بیدها سر به زیر
ناله ها سینه زنان حرم باغچه
خیمه ی خورشید سوخت
- سه شنبه
- 21
- مهر
- 1394
- ساعت
- 16:31
- نوشته شده توسط
- حمید
- شاعر:
-
حاج محمود کریمی
ارسال دیدگاه