«سبک دشتی »
خدایا از غم درد جدایی به چشمانم نمانده روشنایی
به درد غربت و همدم گرفتار نه یار و مونسی نه آشنایی
***
« سبک دشتی »
غم عشقت بیابان پرورم کرد هوای دوست بی بال و پرم کرد
به من گفتی صبوری کن صبوری صبوری ترفه خاکی بر سرم کرد
***
« سبک دشتی »
سحر بلبل حکایت با صبا کرد ز هجران تو ما را مبتلا کرد
من از بیگانه گان هرگز ننالم که هر کاری به من کرد آشنا کرد
***
« سبک دشتی »
خوش آن عاشق که شیدای تو باشد بیابان گرد سودای تو باشد
سرو پا دید شان آینه ی دل که حیران تماشای تو باشد
***
« سبک دشتی »
به دام روی سیمایت اسیرم شود دامان پاکت را بگیرم
رخ ماهت به خالی گشته تزیین الهی تا ببینم من نمیرم
*** (عدنانی)
« سبک دشتی »
امیر کاروان کاروان ها ولی مطلق عصر و زمان ها
همه عالم فدای خاک پایت تمام عرش و فرش و آسمان ها
*** (عدنانی )
« سبک دشتی »
به قربان جمال دلربایت سرو جانم فدای خاک پایت
بدور کعبه گشتم زار و نالان صفا و مروه رفتم تا به الان
به هر سو و به هر سمتی نگاهی بیفکندم ندیدم روی ماهت
*** (عدنانی)
«سبک دشتی »
الا ای یوسف زهرا کجایی به سوی بی نوایت کن نگاهی
نگاهی گر کنی از راه احسان مرا برتر بود از تاج شاهی
اگر عدنان نباشد قابل تو خدا داند نباشد غافل از تو
***
منبع:سایت باب الحرم
- دوشنبه
- 18
- اردیبهشت
- 1391
- ساعت
- 6:0
- نوشته شده توسط
- جواد
ارسال دیدگاه