خاطره ي كوچه ها ، هيچ وقتى يادت نميره
هميشه از ماتمش ، دل تو آتيش مىگيره
چشم تو يه كاسه خون
مادرت دل نگرون
حالا يه عمره كه شده غصه و غم حاصل تو
خاطره مدينه و كوچه شده قاتل تو
بعد يه عمر ميون طشت مىريزه خون دل تو
ـــــــــــــــــــــــــ
موقع تشييع تو ، چشما شده درياى خون
ولى ببين اومدن ، يه عدّه با تير و كمون
از غمت دلا گرفت
آسمون عزا گرفت
با تيرهاشون انگار بازم باغي رو آتيش كشيدن
پر از گل لاله شده از خون تازه اين بدن
دوخته شده به همديگه تابوت و پيكر و كفن
شاعر : یوسف رحیمی
- جمعه
- 24
- مهر
- 1394
- ساعت
- 7:24
- نوشته شده توسط
- مجید قنبری
- شاعر:
-
یوسف رحیمی
ارسال دیدگاه