جان عالم زماتم از این غم نشسته بر لب
تا که وا شد به خاک بلاها قدوم زینب
در وسط آل هاشم با کمک عون و قاسم
شده برپا چه خیامی چه شکوهی یاالله
همه دور و بر زینب زده حلقه در صحرا
واویلا واویلا واویلا
------
تا که زینب نگاهش به چشم برادر افتاد
گویی یک دم ز آه جدایی شکست و جان داد
با دل پر شور خواهر زد سخنش را به دلبر
چه کنم گر که جدا از تو شوم ای امیدم
تو ببین این دل زارم که چگونه پاشیدم
واویلا واویلا واویلا
------
میترسم که ببینم تنت را پر از سرنیزه
بوسه باران به مقتل دهانت پر از سرنیزه
با تن خسته می آیم با پر بسته می آیم
که ببوسم رگ پر خون شده ات را ای دلبر
بکنم مو ز عزایت به کنارت با مادر
واویلا واویلا واویلا
- شنبه
- 25
- مهر
- 1394
- ساعت
- 8:10
- نوشته شده توسط
- حمید
ارسال دیدگاه