آسمانم ، ندارد ستاره
بسته شد بر ، حرم راه چاره
خیمه گاه و ، هجوم سواره
واویلا ، زغوغای غارت
واویلا ، ز حرف اسارت
واویلا (۳)
در دل دشت غم ، دختران میدوند
چون حرم شد دگر، بی امان میدوند
واویلا (۲)
خیمهی غم ، به پا شد خدایا
کربلا در ، دلِ کربلا شد
آسمانی ، پر از نیزهها شد
واویلا ، از این سر بریدن
واویلا ، زمعجر کشیدن
واویلا (۳)
من چه گویم از این ، آتش و خیمهها
جان دهم آخر از ، نالهی بچهها
واویلا (۲)
شاعر : احسان پیریابی
- دوشنبه
- 4
- آبان
- 1394
- ساعت
- 7:18
- نوشته شده توسط
- حمید
- شاعر:
-
احسان پیریابی
ارسال دیدگاه