• دوشنبه 3 دی 03

 اسماعیل تقوایی

زینب واسارت -( می برندم براسیری ای برادر خیز وبین )

2353
6

می برندم بر اسیری ای برادر خیز وبین
حال من بعد تو باشدحالتی زار وحزین

پیکرت در قتلگه ،بر روی نیزه شد سرت
همچو ماهی می درخشی بر سرم ،بالا نشین

آن زمان که پیکرت در بر گرفتم قتلگه
ناله زد با ناله من همزمان عرش وزمین

عصر عاشورا برای زینب عصر شوم بود
در میان هول غارت خیمه های آتشین

ماه من طاقت ندارم این اسارت را دگر
کن دعا عمرم رسد بر لحظه های آخرین

کوفه ای که سالهایی زندگی کردم درش
بر اسیری می برندم سوی آن از راه کین

خارج از دین پیمبر،خوارجی خواند مرا
رفته از یادش منم فرزندختم المرسلین

من به قربان سر وآن چهره از خون خضاب
بوسه از لبهای خونینت برایم انگبین

ای برادر قلب من بگرفته از جور زمان
بهر آرامش بخوان آیات قرآن مبین

شاعر : اسماعیل تقوایی

  • جمعه
  • 8
  • آبان
  • 1394
  • ساعت
  • 6:53
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران