شبی که عشق بدستش عنان راحله داشت
ز راه دور یتیمی نظر به قافله داشت
دلش به همره آن کاروان سفر می کرد
زکاروان اسیران اگرچه فاصله داشت
ز رنج و درد غم او هم اینقدر گویم
به پای کوچک و مجروح خویش آبله داشت
به جرم عشق چو مادر ز خصم سیلی خورد
وگرنه کار کجا او به جنگ و غائله داشت
چو دید فاطمه را سر نهاد بر پایش
ز دست دشمن ظالم به مادرش گله داشت
شبانه زینب مظلومه بهر گمشده اش
دعا به درگه حق در نماز نافله داشت
زیارت حرمش رار ز حق طلب می کرد
که از رقیه «وفائی »امید این صله داشت
شاعر : استاد سید هاشم وفایی
- پنج شنبه
- 28
- آبان
- 1394
- ساعت
- 8:19
- نوشته شده توسط
- حمید
- شاعر:
-
استاد سید هاشم وفایی
ارسال دیدگاه