تو یادگار حسینی که کربلا دیدی
شبیه عمّه ی مظلومه ات بلا دیدی
"سری به نیزه بلند است"را شما دیدی
و غارت حرم و خیمه گاه را دیدی
دو چشم گریه ی تو تا همیشه آباد است
در این سکوت تو صدها هزار فریاد است
برای گریه ات آقا اشاره کافی بود
همین که چشم تو بینَد سه ساله کافی بود
گلوی نازک یک شیرخواره کافی بود
به آب دادن ذبحی نظاره کافی بود
تو را به غصّه چهل سال مبتلا دیدند
به لحظهْ لحظهْ گریز تو کربلا دیدند
اگرچه عصر دهم قسمت تو غم گردید
که سایه ی پدرت از سر تو کم گردید
نصیب تو فقط آه و غم و الم گردید
ز بار غصه ی یاران قَدِ تو خم گردید
اگرچه تبْ نگهت را ز درد، تیره نمود
خدا برای امامت تو را ذخیره نمود
دلتْ ز داغِ اسارت غمِ فراوان داشت
دو پلک چشم ترِ تو همیشه باران داشت
همیشه خاطرِ تو یادی از شهیدان داشت
به سینه روضهء مکشوف چون هزاران داشت
سه شعبه دیدی و تیر و گلوی اصغر را
تو تیغ دیدی و خنجر به روی حنجر را
به نوک نی سرِ خورشید ماه قافله بود
نگاهبان سر شیرخواره حرمله بود
به دست و پای تو دراین مسیر سلسله بود
غمی که کُشته تو را شام بود و هلهله بود
شهادت ارث شما بود و اعتبار شما
به ظلمْ سوی اسارت کشید کار شما
چه رفت بر دل غمدیده ات به دفن پدر
درون قبر زدی ناله ای ز سوز جگر
سری نمانده کنی رو به سوی قبله دگر
رواست خون بشود جاری از غمت ز بصر
به دفن شاه شهیدان کفن نبود آنروز
به زیر آن همه نیزه بدن نبود آنروز
شاعر : وحید دکامین
- یکشنبه
- 1
- آذر
- 1394
- ساعت
- 6:59
- نوشته شده توسط
- حمید
- شاعر:
-
وحید دکامین
ارسال دیدگاه