• جمعه 2 آذر 03


شعر ولادت حضرت فاطمه زهرا(س),(وبهار آمد گل آمد گل شکفته در برش گل)

3519
6

وبهار آمد گل آمد گل شکفته در برش گل
گل چه گل، آن گل که باشد تا سراپا پیکرش گل
گل بگو امشب که گل از دامن گل سر کشیده
شد چمن‏ آرا گل نورى که باشد جوهرش گل

 


لحظه میعاد آن یاس بهشت عشق سر مد
گل به گل گردید عالم باختر تا خاورش گل
قابلیت بین که آمد قابله از عرش داور
بهر آن رنگین کمان دامن که باشد مادرش گل
مریم و کلثوم و ساره آسیه با هاجر آن شب
آمدند از آسمان با هودجى سر تا سرش گل
جبرئیل عقل گشته مست مست از شادمانى
دست افشان پاى کوبان ریزد از بال و پرش گل
جلوه گر شد چلچراغ روح بخش آفرینش
قطب گلهاى بهشتى آنکه باشد محورش گل
شوکتش گل صولتش گل عصمتش گل عفتش گل
جامه‏ اش گل چادرش گل تاروپود معجرش گل
دست او گل پاى او گل قامت رعناى او گل
علم او گل حلم او گل عقل او گل مشعرش گل
نازم آن قامت قیامت را، که در دامان هستى
با نسیم رحمت حق ریزد از مشک ترش گل
روى او گل موى او گل خلق او گل خوى او گل
جسم او گل جان او گل فطرت حق باورش گل
در صفات و قول و فعلش هست چون ختم رسولان
بینشش گل دانشش گل محفلش گل دفترش گل
در جنان پرسید آدم کیست آن بانو که باشد
گوشوار و سینه ریز و تاج زرین سرش گل
پاسخ از عرش برین آمد بگوش هوش آدم
او بود روحى که خوانده خالق جان پرورش گل
اوست جان و اوست جوهر اوست رضوان اوست کوثر
اوست ظاهر اوست باطن اولش گل آخرش گل
اسم او گل رسم او گل اصل او گل نسل او گل
باب او گل مام او گل همدلش گل همسرش گل
راضیه مرضیه زهرا، طاهره، صدیقه طوبا
طیبه انسیه حورا نام پاک دیگرش گل
فاطمه ‏ام ابیها روح یاسین جان طاها
هست همچو نخل طوبا ریشه وبار و برش گل
در دل محراب عرفان بر سر سجاده باشد
فکر او گل ذکر او گل نغمه جان پرورش گل
ذات آن بانوى سرمد هست چون ذات محمد
شربتش گل مذهبش گل مکتب روشنگرش گل
اوست رب المشرقین و مغربین چرخ گردون
شرق و غربش خرم از گل مهر و ماه و اخترش گل
مرج البحرین یعنى دامن دّر پرور او
لؤلؤ مرجان او گل خوشه‏ هاى گوهرش گل
هم حسن گل هم حسینش هم وجود زینبینش
هست آرى تا قیامت هم پسر هم دخترش گل
خود نه تنها گل بود آن مهر بى همتا که باشد
حاجبش گل خادمش گل فضه ‏اش گل قنبرش گل
گشته نازل آیه تطهیر در قرآن به شأنش
هست روشن اینکه مى‏ باشد وجود اطهرش گل
قمرى دل مست و سر خوش گفت مرغان چمن را
اى خوش آن عاشق که چون پروانه باشد دلبرش گل
هر کسى گل را به گیتى مقتداى خویش داند
بى گمان صبح قیامت میزند حق بر سرش گل
شیعه ‏ى گل، عترتِ گل، را جدا از گل نداند
آرى آرى هم محمد گل بود هم دخترش گل
ذکریا فاطر بحق فاطمه ‏اى اهل بینش
مى‏ کند کارى که گردد پاى تا سر ذاکرش گل
هر کسى با گل نشیند رنگ و بوى گل پذیرد
واى اگر ما را به محشر دور سازد از برش گل
صبحدم، بر، منبرِ گل، یا «احد» گو بلبل دل
گفت نازم آنکه باشد شاعر گل پرورش گل احد ده ‏بزرگى

منبع:سایت عمومی وتخصصی و مداحی و هیئت اینترنتی محبان اهلبیت علیه السلام

 

  • پنج شنبه
  • 21
  • اردیبهشت
  • 1391
  • ساعت
  • 5:40
  • نوشته شده توسط
  • جواد

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران