(حضرت مسلم ابن عقیل سلام الله علیه)
کوفه دل خواهم نبود
هیچ کس با گریه های گاه و بی گاهم نبود
کوفیان امضا زدند
آنقدر که پای نامه جای امضا هم نبود
صبح پیمان بستن و
تا نماز ظهر در مسجد دگر جا هم نبود
بعد مغرب هیچ کس
فکر مسلم هیچ حتی فکر مولا هم نبود
دست هایم بسته شد
باز هم شکر خدا ناموس همراهم نبود
-----
در کوفه آب نیست
اینجا به تشنه آب رساندن صواب نیست
نامه دروغ بود
پیمان کوفه روی حساب و کتاب نیست
گشتم میان شهر
غیر از خرابه هیچ کجا جای خواب نیست
جز دست های زجر
اینجا برای حرف سه ساله جواب نیست
گهواره ساز شهر
تیر سه شعبه ساز شد این بی حساب نیست
بیچاره همسرت
جایی برای بازی طفل رباب نیست
در کوفه زینتی
دور دو دست دختر تو جز طناب نیست
کوفه میا حسین
اینجا برای محمل زینب رکاب نیست
من فکر زینبم
جای مخدرات که بزم شراب نیست
- سه شنبه
- 3
- آذر
- 1394
- ساعت
- 13:57
- نوشته شده توسط
- حمید
ارسال دیدگاه