از غم اینکه مرا تا کربلایش راه نیست
شرح هجران در مجال یک غزل، کوتاه نیست
قطره قطره می چکد از چشم من باران اشک
کاروان ها راهی اند و بر لبم جز آه نیست
آه هم با دیدن ما می کِشَد از سینه آه..
حالِ ماتم دیدگان هم مثل ما جانکاه نیست
کربلا..، پای پیاده..، اربعین..، زائر شدن؛
برمنِ جا مانده از ره، حسرتش دلخواه نیست
هرکه جامانده یقین داند سرِ این سفره است
زان که جز بابُ الحسین از بهر او درگاه نیست
گفت شه با زینبش رخت اسیری کن به تن
بعد از عباس این حرم را خیمه و خرگاه نیست
تا عمود آهنین بر فرق سقایم نشست
در کنار علقمه پشت من از غصّه شکست
شاعر : وحید دکامین
- دوشنبه
- 9
- آذر
- 1394
- ساعت
- 13:36
- نوشته شده توسط
- حمید
- شاعر:
-
وحید دکامین
ارسال دیدگاه