• یکشنبه 4 آذر 03

 محمد زوار

اشعار اربعین -( یه عمره که با قاب عکس حرم )

5346
28

یه عمره که با قاب عکس حرم
شب و روزمو هق‌هق میکنم
بذار اربعین زائر تو بشم
وگرنه از این دوری دِق میکنم

 

همه کوله بار سفر بستن‌و
با پای پیاده هوایی میشن
فقط من از این فیض بی‌بهره‌ام
رفیقام دارن کربلایی میشن

نذار آبروم بیشتر از این بره
بگو دردمو با کی قسمت کنم؟
یا راهی جلو پام بذار یا بگو
چجوری به این دوری عادت کنم؟

اگه‌ کربلاتو نبینم حسین
بگو پس چه‌خاکی بریزم سرم؟
آخه تا کِی این دوری و دوستی؟
بذار پا برهنه بیام تا حرم

رسیده به اینجام صبوری بسه
میشه تا حرم زیر بارون بیام؟
میخوام اینقدَر گریه‌زاری کنم
که قبل از رسیدن بگیره صدام

میخوام خسته‌ از راه رفتن بشم
مثه بچه‌هات غرق تاول بشم
میخوام یاد دروازه‌ی ساعات
دم ‌مرز مهران مُعطّل بشم

چجوری به یاد غمات باشم‌و
توی خیمه‌ها استراحت کنم؟
مگه میشه یاد رقیه‌ت باشم
ولی لحظه‌ای خواب راحت کنم؟

میخوام هر دقیقه بباره چشام
به یاد دل خسته‌ی خواهرت
میخوام وقتی که تشنه میشم بگم:
فدای لب تشنه‌ی اصغرت

خلاصه میخوام کربلایی بشم
تا بلکه مثه حر حلالم کنی
میشه بعد یک عمر آلودگی
بحق رقیه‌‌ زلالم کنی؟

خودت میدونی بیشتر از هرکسی
به ایل و تبارت ارادت دارم
درسته سعادت میخواد اما من
به دل آرزوی شهادت دارم

اگه مقتدامون تو باشی حسین
خداشاهده جون دادن سخت نیست
بقرآن کسی شاه باشه ولی
نباشه غلام تو خوشبخت نیست

شاعر : محمد زوار

  • سه شنبه
  • 10
  • آذر
  • 1394
  • ساعت
  • 6:51
  • نوشته شده توسط
  • حمید

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران