از آتش نبودن تو شعله ور شدم
دنبال نیزه ی سر تو دربه در شدم
یک اربعین کنار سرت بر سرم زدند
با خنده های قاتل تو همسفر شدم
باور نکردنیست که من زنده ام هنوز
با اینکه بعد کشتن تو محتضر شدم
در این سفر حقیر شدم نیمه جان شدم
خسته شدم شکسته شدم مختصر شدم
در علقمه اگر که شکسته کمر شدی
در کوچه های شام خمیده کمر شدم
وقتی که تازیانه به طفل تو می زدند
با جان و دل برای تن او سپر شدم
بالا سر مزار اباالفضل می روم
خیلی پس از شهادت او خون جگر شدم
یک حرف می زنم فقط از طول این مسیر
من مورد اهانت هر رهگذر شدم
شاعر : محمد حسن بیاتلو
- سه شنبه
- 10
- آذر
- 1394
- ساعت
- 7:47
- نوشته شده توسط
- حمید
- شاعر:
-
محمد حسن بیات لو
ارسال دیدگاه