ای پاره پاره پیکر ای بی سر
پاشو که پیشت اومده خواهر
یه دنیا درد و غصه و ماتم برات سوغات آوردم
پاشو داداش برات بگم چه خون دلهایی که خوردم
فقط به عشق تو بوده اگر هنوز جون نسپردم
حسین من3 سالار زینب
یک اربعین دوری به سر اومد
پاشو که خواهر از سفر اومد
چه خواهری پاشو ببین دیگه ازم چیزی نمونده
دوریت زد آتیش به دلم غم تو قلبم و سوزونده
خستهام از بس قاتلت منو به هر طرف کشونده
حسین من3 سالار زینب
بدجوری قلب منو سوزوندی
وقتی شنیدم بی کفن موندی
برات بمیرم آخرش بهت ندادن جرعه ای آب
برات بمیرم که سه روز مونده تنت به زیر آفتاب
کسی نمونده واسه من خودت پاشو خواهرو دریاب
حسین من3 سالار زینب
همینجا بود لب تشنه جون دادی
با صورت از رو مرکب افتادی
همینجا بود که تشنه لب سرت رو از قفا بریدن
همینجا بود که نیزه ها دور تن تو صف کشیدن
به پیکرت بوسه زدن پیراهن تو رو دریدن
حسین من3 سالار زینب
برای غارت تو شد غوغا
رو سینه ی پاکت گذاشتن پا
تو اوج بی رحمی دیدم یکی تنت رو زیر و رو کرد
هرکی اومد کنار تو یه نیزه تو تنت فرو کرد
ولی بدون که خون تو دشمن تو بی آبرو کرد
حسین من3 سالار زینب
شاعر : بهمن عظیمی
- چهارشنبه
- 11
- آذر
- 1394
- ساعت
- 13:52
- نوشته شده توسط
- حمید
- شاعر:
-
بهمن عظیمی
ارسال دیدگاه