با دل خویش گفتم اگر بیقراری
یا اگر حالِ پرواز تا طوس داری
لحظه ای هم مکن شک و تردید ، آری
دیده واکن ببین تا حرم رهسپاری
سر به دیوار باب الجوادش گذاری
تا دهد راه ، سلطان ، به کویش گدا را
گاه اگر دل کشد پر به سوی خراسان
این همان جذبۀ اوست از شهر رضوان
زائرِ خویش را او صدا کرده هر آن
هم خودش زائرش را دهد جان ز جانان
هم به دادش رسد لحظۀ دادنِ جان
تا دهد پاسخ هر سلام شما را
هیچ فرقی ندارد جنان با حریمش
کو دخیلی که افتد به دست کریمش
دیده را شستشو کن به خوان نعیمش
لحظه ای گفتگو می سزد در صمیمش
چون رئوفیست جزو صفات قدیمش
زود راضی کن امشب ز دستت رضا را
نیست بهتر از اینجا در عالم ، خدایی
نیست بِینِ گدایان و سلطان جدایی
چیست کار بزرگان در اینجا ، گدایی
ما چه کردیم در راه این آشنایی
بی نوا با نوا می شود با نوایی
همنوایی چه خوب است این بی نوا را
چون شدی همدم و همنشین با دلِ او
می شود آدم و عالمی با تو همسو
گفتن یا رضا نیست جز ، ذکر یا هو
آنکه شد ضامن اُشتر و کَلب و آهو
خود ز غربت فتاد عاقبت روی زانو
می کشید از سرِ دوش بر سر عبا را
ظلم و بیداد بار دگر بر ملا شد
کوچه انگار باز از جفا کربلا شد
زهرِ انگور اینبار جام بلا شد
روح زهرا دوباره به غم مبتلا شد
این بجای بقیع است گنبد طلا شد
در حریم رضا یاد کن مجتبا را
یار ، اینبار دل خسته تر از همیشه
راز ، اینبار سر بسته تر از همیشه
ناله ، اینبار پیوسته تر از همیشه
گریه ، اینبار آهسته تر از همیشه
حجره ، اینبار در بسته تر از همیشه
پس قسم می دهد بر جوادش خدا را
گرچه آقا ز سوز جگر ناله دارد
از مصیبات جدّش دلی واله دارد
کِی ز تیر و سنان گِردِ خود هاله دارد
کِی به دور تَنَش رقصِ رجّاله دارد
کِی یتیم سه ساله و نُه ساله دارد
آنکه یک عمر گریَد غم عمّه ها را
گفت : یاران غریبم ببینید امّا
گرچه بی جان ، جوادم مرا دید امّا
گرچه این جسم بر خویش پیچید امّا
گرچه از تشنگی کام ، خشکید امّا
گرچه گودال را دیده گریید امّا
من سفارش کنم گریۀ کربلا را
من سفارش کننده به اِبنُ الشَّبیبم
روضۀ کربلا هست تنها حبیبم
گریه تنهاست بر جدِّ شَیبُ الخضیبم
من که عمری است گریان خَدُّ التَّریبم
هست تنها دعای دلِ بی شکیبم
مهدی آید بگیرد همه حقّ ما را
شاعر : محمود ژولیده
- جمعه
- 20
- آذر
- 1394
- ساعت
- 13:17
- نوشته شده توسط
- حمید
- شاعر:
-
محمود ژولیده
ارسال دیدگاه