شب می رود و صبح ، تو را می جوید
صدها نِمر از خونِ نِمر می روید
راهِ همۀ مالــــکِ اشتـــــرها را
هر شیعه چو حجربن عدی می پوید
سر می دهد و به لحظۀ جان دادن
عطر قـــدم فاطــــــمه را می بوید
ای آل سعود ، گوش خود باز کنید
خونِ نمرالنمر سخــن می گوید
رخسار زمینِ وحی را این خونها
از لوث وجود نحستان می شوید
شاعر : مهدی مقیمی
- سه شنبه
- 15
- دی
- 1394
- ساعت
- 15:56
- نوشته شده توسط
- حمید
- شاعر:
-
مهدی مقیمی
ارسال دیدگاه