صدای زنگ تاریخ است در دهلیز تکراریم
قلم بردار تا از داغ دیگر پرده برداریم
قلم بردار تا وقت شفق، از لاله بنویسیم
که خونین دل به پشت در ،کنار زخم مسماریم
قلم باید تمام عمر خون گرید که می بیند
مجسم می شود کرب و بلا ،داغی دگر داریم
تمام واژه هایم رنگ خون دارند صد افسوس
کنار علقمه ای دوست ،در سوگ علمداریم
غمی دیگر نشسته بر جبین آسمان امروز
شبیه میثم تمار می گوید سرِ داریم
حدیث قصه غم هایمان ،شرحی دگر دارد
اگر امروز در سوگ «نمر» اینسان عزاداریم
دوباره واژه نفرت، اسیر نفس شیطان است
روا باشد که از آل سعود اینگونه بیزاریم
زمان از جوشش فریاد مظلومان لبالب شد
بیا ای منتقم ،بی تاب از این آشفته بازاریم
شمیم مقدم سبز تو در جان جهان جاریست
ببار ای حضرت باران، که با شوق تو بیداریم
شاعر : محمد مهدی عبدالهی
- سه شنبه
- 15
- دی
- 1394
- ساعت
- 16:0
- نوشته شده توسط
- حمید
- شاعر:
-
محمد مهدی عبدالهی
ارسال دیدگاه