فراق رفته نشانه دلی مطهر را
گرفته بغض به دستش گلوی خواهر را
نسیم با خودش آورده عطرو بوی رضا
کشیده بر رخ خواهر غم برادر را
فقط نه اینکه برادر برای او پدر است
همان که برده دل بی قرار دختر را
یکی به طوس غریب است ودیگری ساوه
کشیده دست فلک عکس هجر دیگر را
شده است حب علی علت غریبی شان
شدند وارث جرمی که کشت مادر را
همان کبوتر زخمی که پشت در افتاد
برای حفظ ولی داد از کفش پر را
همان که خورد لگد از حرامزاده پست
ولی نکرد رها دست های رهبر را
میان جنگ در و سینه میخ شد پیروز
شکست آینه حق نمای حیدر را
همین نبود که، مسمار هم کمک میکرد
زمین زدند به ضربی امیر خیبر را
نفس اسیر قفس شد میان سینه تنگ
که آخر این نفس تنگ کشت کوثر را
شاعر : علی اکبر نازک کار
- یکشنبه
- 29
- فروردین
- 1395
- ساعت
- 12:18
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
علی اکبر نازک کار
ارسال دیدگاه