از آنزمان که خون برادر به خاک ریخت
آمال مرگ برای تو کاری مدام شد
یکسال ونیم طاقت تو بیشتر نبود
هجران بین تو و حسینت تمام شد
در نیمه رجب که مه کردگار بود
با مرگ، زندگی زبرایت به کام شد
شادان زوصل بود ی ودر آخرین دمت
ذکر لبت به جمله شهیدان سلام شد
آمد به یاد تو سر ازتن جدای یار
یادآور تو شیون بین خیام شد
درخاطرت گذشت غروب غریبی ات
آتش به خیمه ها زجنود حرام شد
یاد آمدت اسارت وبزم یزیدیان
قلبت دوباره زخمی اوضاع شام شد
اشکت بریخت باز برای رقیه ات
خاص آنزمان که مرگ بر او التیام شد
لبخند تو به لحظه ی آخر چه دیدنی است
گویی پر ازشمیم حسینت مشام شد
شاعر : اسماعیل تقوایی
- دوشنبه
- 6
- اردیبهشت
- 1395
- ساعت
- 4:10
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
اسماعیل تقوایی
ارسال دیدگاه