• سه شنبه 15 آبان 03


بیا برگرد ، طوفانی به پا کن زاده ی زهرا -( به مشک حضرت ساقی دوباره رو زدم امشب )

1531
5

به مشک حضرت ساقی دوباره رو زدم امشب
و همراه قلم در محضرت زانو زدم امشب

قلم امشب هوای جمکران در سینه اش دارد
و ذکر العجل مولا به اشک دیده اش دارد

سلام ای داعی الله، ای دلیل و حجت و ایمان
سلام ای محی الاموات ،  ای احیاگر قرآن

سلام ای وعده ی حق،  آخرین فرزند پیغمبر
سلام ای ذوالفقار در نیام حضرت حیدر

سلام ای از تبار عادیات و سوره ی یس
تویی بر زخم ها مرهم ، تویی بر قلب ها تسکین

کجایی یابن طه ...یابن یس ... سوره ی اعلی
فدایت... یابن اقمار المنیره ...مهدی زهرا

شده کنعان نشین عطر آن پیراهنت عالم
نمی خواهی بیایی نور چشم حضرت خاتم ؟

*
خدا با خلقتت در این جهان محشر به پا کرده
و مجنون های عالم را به عشقت مبتلا کرده

دم عیسی بن مریم ،  اعتبار نوح کشتی بان
صفای حضرت موسی ، جمال یوسف کنعان

یقین خضر و صبر حضرت ایوب پیغمبر
همه جمع است در خال لبت ای زاده ی کوثر

گرفتارند بر خال لبت خوبان این عالم
ز آدم تا سلیمان نبی و حضرت خاتم

تبارت از تبار مصطفی و یاس حیدر شد
چه تقدیری عمویت حضرت عباس حیدر شد

امید قلب تنهای حسن... مظلوم بی یاور
کجایی طالب خون غریب تشنه و بی سر

پریشان لبان تشنه ی اکبر در آن بیداد
تمنای قنوت و سجده های هر شب سجاد

کجایی آخرین ماه درخشان بنی هاشم
عزیز باقر و صادق،  قرار حضرت کاظم

انیس غربت موسی الرضا آن شاه بی همتا
به شوقت اوج می گیرند هر جمعه کبوتر ها

قرار بی کسی های جواد و حضرت هادی
زلال اشک های عسگری.. برگرد ای ناجی

بیا برگرد ... ای دلدار ... ای لیلای بی همتا
تویی امید هر مشتاق سرگردان در این دنیا

بیا برگرد ، طوفانی به پا کن زاده ی زهرا
پریشانت عراق و زینبیه کوفه و صنعا

*
دوباره ره به سوی جمکرانت بسته ام آقا
از این دلتنگی و چشم انتظاری خسته ام آقا

دوباره نیمه ی شعبان شد و در غیبتم مولا
نمی بینم جمالت را ز بس در غفلتم مولا

من امشب تا سحر پشت در این خیمه می مانم
قسم بر مادرت زهرا پشیمانم پشیمانم

نمی دانم کجایی بی نشان در شهر می گردم
از این شرمندگی و غفلتم ای کاش می مردم

دلم تنگ است و حال سینه ام مجروح و بارانی
برایم دوریت سخت است می دانم که می دانی

بیا امشب کمی هم درد دل کن ماه زیبایم
غمت را روی دوشم لحظه ای بگذار مولایم

سکوتت می کشد ما را ...غمت آتش زده دل را
بیا با شیعه هایت درد دل کن یک سحر مولا

فدای یک نخ شالت تمام تار و پود من
حصیر زیر پایت کاش گردد،  این وجود من

نگاهی کن به این بیچاره ی درمانده ی خسته
قدم بگذار بر چشمان من آهسته آهسته

همیشه ادعا کردم که پابندم به پیمانم
و می دیدی که غرق غفلت و سرگرم عصیانم

شکستم عهد و پیمان را ولی با من وفا کردی
جفا کردم دعا کردی خطا کردم دعا کردی

گرفتارم ... گرفتار و اسیر نفس سرگردان
بر این قلب ترک خورده ببار ای حضرت باران

بیا مثل همیشه بگذر و لطفی به حالم کن
به جان مادرت زهرا حلالم کن حلالم کن

اگر رخصت دهی آقا غبار درگهت باشم
و روزی مفتخر گردم سیاهی لشکرت باشم

دعایم کن ولایی باشم و جان بر کف رهبر
و روزی همچو اربابم بمیرم تشنه و بی سر

نعیمه امامی- جمعه 31 اردیبهشت95-13 شعبان

شاعر : نعیمه امامی

  • جمعه
  • 14
  • خرداد
  • 1395
  • ساعت
  • 14:58
  • نوشته شده توسط
  • امامی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران