مدح و مصیبت امام حسن مجتبی (ع) و حضرت زهرا (س)
مصیبت :
تا که چشمم ز دم روضه ی تو دریا شد
مرد دل سوخته ای گفت "حسن" غوغا شد
روضه خوان گفت در آن کوچه چه بلوایی بود....
قامت مادرت از ضرب غلافی تا شد
سرِ احقاق فدک فاطمه بد خورد زمین...
مادر تو سرِ تقسیم فدک منها شد
جنگ زهرا سرِ امر پدرش بود ، که گفت: ؟
وسط کوچه سرِ مِلکِ فدک دعوا شد؟
مدح :
جنت، عَل بود که روزی الف قامت تو
آمد و با قدمت جنتِ عَل ، اعلی شد
هر چه گفتیم "کــُن" از گفته اثر ریخت مگر؟
تا که گفتند حسن جان "فـَیَکن" اجرا شد
لفظت اکثیر به کف دارد و در جان لاهوت
روح افلیج من از بردن نامت پا شد
"عرش و لوح و قلم و انفس و مـُـلک و ملکوت "
جزئی از نور تو تبدیل به این اجزا شد
در دل کوه ازل بر سر هر قله ی جود
مشعل لطف و کرامات تو آتش زا شد
حاتم طِی که ز بُخلش به خدا برد پناه
نام تو برد و درِ قلعه ی جودش وا شد
مثل طاووس شدم ناز به جنت کردم
نقش روی تو چو در صفحه ی دل ایفا شد
کاش با خنده ی خود حارسِ جنت گوید:
برو... پرونده ی "جعفر" به خدا امضا شد...
شاعر : جعفر ابوالفتحی
- یکشنبه
- 16
- خرداد
- 1395
- ساعت
- 12:30
- نوشته شده توسط
- خادم الحسن (ع)
- شاعر:
-
جعفر ابوالفتحی
ارسال دیدگاه