• دوشنبه 3 دی 03

 اسماعیل تقوایی

اربعین -( اربعین آمد ومن آمده ام کرببلا )

1591

اربعین آمد ومن آمده ام کرببلا
به مشامم برسد بوی حسینم اینجا
سر او همره من آمده در طول سفر
مدفن پیکر او بوده در این خاک بلا
اربعین آمده و بعدچهل روزی سخت
آمدم تا که کنم مجلس سوگی بر پا
آمدم در دلم را به برادر گویم
گویمش بوده یه یادم همه آن عهد ووفا
ای برادر بنگر زینب تو آمده است
تر بتت بر دل غمدیده ی او هست شفا
آمدم تا که بگویم به تو بر من چه گذشت
آمدم شرح دهم قصه چل روز جفا
بعد تو جان برادر حرمت غارت شد
بر من وجمله زنان ظلم بسی، گشت روا
ای حسین بعد تو ما را به اسیری بردند
وای از کوفه واز ولوله ی شام بلا
یاد داری که سرت کوفه بیامد به برم
بود در تشت طلایی نگران خیره به ما
سخت بگذشت به ماشام، عجب شهری بود
من چه گویم سر تو بر سر نی بود آنجا
سر بلندم که زبونیم ندیدست دشمن
با خطابه همه شان را بنمودم رسوا
درد دارم ولی هیچ ندارد درمان
چون رقیه به دل شام بمانده تنها
جان زینب، دگر طاقت هجرانم نیست
بیش از این هجر میان من وتو نیست روا
دوست دارم که برآورده شود آرزویم
روح من بر سر خاکت شود از جسم رها

شاعر : اسماعیل تقوایی

  • دوشنبه
  • 24
  • خرداد
  • 1395
  • ساعت
  • 9:19
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران