بی مادری فاطمه(س)
فاطمه تنهای تنها می شود با رفتنت
جانم ازتن می رود با رفتن جان از تنت
کودکم از بهر من بی مادری زود است زود
دوست دارم سرگذارم بازروی دامنت
من نمی دانم چه میسازد پدر با هجرتو
هستی او بودی وباید ببیند مردنت
اشک می ریزد پیمبر قلبم آتش می زند
چشم پوشانده نبیند لحظه جان کندنت
دخترت از بعد تو ام ابیها می شود
تا کند دلگرم بابا را زبعد رفتنت
شاعر : اسماعیل تقوایی
- پنج شنبه
- 27
- خرداد
- 1395
- ساعت
- 14:35
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
اسماعیل تقوایی
ارسال دیدگاه