یا صاحب الزمان (عج)
دم دکانم ایستادم و خبر فروختم
برای هر خبر هزارتا جگر فروختم
فضول گشته قاصدت... به قیمت نگاه تو
نخوانده نامه ی تو را به نامه بر فروختم
در این همیشه باختن دمی ضرر نداده ام
اگرچه بهر یک نگاه ، کوه زر فروختم
دوباره بعد آخرین تشرفم به محضرت
دو شیشه عطر خاوری به باختر فروختم
به عشق دام دانه را رها نمودم ای دریغ
فراغ بال خویش را به درد سر فروختم
دغل نموده ام به خاطر تو با تمام شهر
به جای دل به اهل شهرمان حجَر فروختم
نیامدی و خاک ها میان خانه باد کرد
به جای زر به اهل شهرمان ضرر فروختم
شاعر : جعفر ابوالفتحی
- یکشنبه
- 30
- خرداد
- 1395
- ساعت
- 9:12
- نوشته شده توسط
- خادم المهدی (عج)
- شاعر:
-
جعفر ابوالفتحی
ارسال دیدگاه