هرمِ پر پروانه ی پر سوخته دارم
داغ دل یک مرد جگر سوخته دارم
دل هرچه کشید از غم هجران رخت بود
من شکوه از این هجر پدر سوخته دارم
جز سنگ در این سینه نپرورده ام اما
در گوشه ی دلخانه حجَر سوخته دارم
آتش ز دل شعله ورم تا به سرم رفت
مژگان تر از شعله ی سر، سوخته دارم
هر نقش ز روی تو کشیدم ز کفم رفت
آوازه به نقاش هنر سوخته دارم
در خانه ی ما پای نهادی و حدوداً
هر روز هزار و سه نفر سوخته دارم
شاعر : جعفر ابوالفتحی
- چهارشنبه
- 2
- تیر
- 1395
- ساعت
- 11:34
- نوشته شده توسط
- خادم المهدی (عج)
- شاعر:
-
جعفر ابوالفتحی
ارسال دیدگاه