شام آخر از برای حیدر است
عمر او در لحظه های آخر است
چونکه زخمش را طبیبش دید گفت
عاجزم من،کار دست داور است
زهر بر زخمش اثر بگذاشته
رنگ رویش زرد چون رنگ زر است
آن تنفس های تند آخرش
قلب فرزندان او را آذر است
جمله فرزندان به دور بسترند
اشک ریزان زینب غم پرور است
هر یتیم آورده با خود کاسه شیر
مانده ساعتها به پشت آن در است
بر لب کوفه بود امن یجیب
اهل کوفه بی قرار ومضطر است
می خرد با نقد جان دیدار دوست
این میانه مرگ هم سوداگر است
هجر او با فاطمه آخر شود
سخت مشتاق لقای دلبر است
در میان حلقه ای دل ناگران
در بیان گفته های آخر است
جان تو جان یتیمان ای حسن
مرد کور کوفه را یاد آور است
گفت عباسم بیا جان ودلم
فاطمه از بهر تو هم مادر است
باش همراه حسین فاطمه
کربلا او بیکس وبی یاور است
زینب ای جانم خدا صبرت دهد
آن زمانی که حسینت بی سر است
قد قتل پیچید در عرش خدا
زین مصیبت کوفه همچون محشر است
نخلهای کوفه بی صاحب شده
باغبانش رفته بی برگ وبر است
چاه کوفه ناله ها سر داده است
خواستار ناله های حیدر است
مسجد کوفه عزا بگرفته است
تشنه ی آن خطبه هایش منبر است
آه وصد افسوس دیگر نیست او
زیر ابر تفقدونی اختر است
شاعر : اسماعیل تقوایی
- دوشنبه
- 7
- تیر
- 1395
- ساعت
- 12:29
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
اسماعیل تقوایی
ارسال دیدگاه