غروب غم انگیز کوفه بماندم همی زار وتنها
ندارم به کوفه پناهی بیافتاده در موج غمها
همه ترک من کرده اندو نمانده رفیقی برایم
به کوفه میا ناله ی من که آید دمادم به لبها
پشیمانم از نامه ای که فرستاده ام بهرمولا
نگردد براو واصل ای کاش نیاید حسینم به اینجا
دوطفلم بدور از منند و خدایا ندانم کجایند
بود ترسم از این که گردند اسیر دم تیغ اعدا
زبالای دارالعماره تنم نقش روی زمین شد
خوشم جان ناقابلم شد فدای حسین بن زهرا(ی)
شاعر : اسماعیل تقوایی
- چهارشنبه
- 24
- شهریور
- 1395
- ساعت
- 16:32
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
اسماعیل تقوایی
ارسال دیدگاه