اوناییکه این بلاها رو به سر من آوردن
دل اسیر منو بین پنجه ی غم سپردن
شرح غم و غربت این شهر بالاتر از تصور
با کیسه ی درهم و دینار سرگرم بر تفاخر
کوفه رو می بینم و میگم الهکم التکاثر
وای! آخه غصه هم داره اندازه می ترسم تو شهری که پر رازه
سرت رو ببینم رو دروازه
وای! توی سینه داغ فدک خورده دلم توی غربت محک خورده
صدای لبای ترک خورده
میا کوفه ای حسین جانم 3
هر کسی داره توی کوفه لباس رزم می پوشه
نمیدونی بازار شمشیر شلوغ و پر فروشه
کوره های آهنگرا شده پر از گدازه
هر کی داره برای جنگ یه سلاحی می سازه
یکی به پای مرکبش می زنه نعل تازه
وای! اونا که نون حیدر و خوردن دل غصه دارم رو آزردن
تنم رو توی کوچه ها بردن
وای! همه کینه ی حیدر و دارن تو نامردیشون کم نمیذارن
که دست از سرم بر نمیدارن
میا کوفه ای حسین جانم 3
شاعر : رضا تاجیک
- یکشنبه
- 28
- شهریور
- 1395
- ساعت
- 10:24
- نوشته شده توسط
- feiz
- شاعر:
-
رضا تاجیک
ارسال دیدگاه