چه کنم يارم که پشيمانم به تو گفتم تا که بيايي
لب تشنه بر سر دارم من بگو دلدارم به کجايي
آه، مي کشم از قلب خود آقاي من تنها ماندم
کوچه ها را يک به يک مي گشتم و روضه خواندم
نقشه دارند از براي تو حسين اين نامردان
بي قرار سينه سينائيت نيزه داران
زين سفر آقا حذر کن کاروانت را خبر کن
از حرم دفع خطر کن
يا حسين سالار زينب3
*****
پسران من به فداي يک سر موي اصغرت آقا
شده اند بي سر به لب آب و هر دو قربان سرت آقا
آه؛ با طلوع آفتاب سنگم زدند از پشت بام
چونکه نامردي شده در بينشان جزء احکام
شب شد و تنها شدم ماندم حسين بي جاي خواب
خسته بودم و کسي دستم نداد يک ظرف آب
اين جماعت مست مستند جمله پيمان را شکستند
تشنه خون تو هستند
يا حسين سالار زينب3
*****
تن خونينم وسط شهر و دل من دلواپس زينب
شده اين جمله که «ميا کوفه» همه دم چاووشي بر لب
آه؛ سکه هاي زر به هم دادند و از هم دل بردند
صحبت از سقا شد و غوغا شد و سو گند خوردند
تيغ ها در تاب و تب تا پيکرت در بر گيرند
نيزه ها آماده اند تا که سرت بر سر گيرند
غاصب درياي آبند کوفيان در التهابند
در پي کشف حجابند
يا حسين سالار زينب3
رضا تاجيک
شاعر : رضا تاجیک
- یکشنبه
- 28
- شهریور
- 1395
- ساعت
- 12:12
- نوشته شده توسط
- feiz
- شاعر:
-
رضا تاجیک
ارسال دیدگاه