نی، ناله کرد و باز ترنم، شروع شد
فصل هبوط آدم و گندم، شروع شد
دریای بیکران شهادت، که موج زد
توفان نوح بود و تلاطم شروع شد
از «برکهی غدیر»، «محرّم» طلوع کرد
سر مستی «حبیب» هم از «خم» شروع شد
باران اشک شیفتگان غم حسین
«تا گفتم: السلام علیکم شروع شد»
روح دعا، به نام «اباالفضل» چون رسید
غوغایی از توسل مردم شروع شد
وقتی گلوی نازک گل شد نشان تیر
لبخند باغبان و تبسم شروع شد
از اشک و خون اگرچه وضو میگرفت عشق
از «تربت شهید» تیمم شروع شد
ای آسمان! مصیبت عظمای اهل بیت
از قتلگاه عصمت پنجم شروع شد
فصل به خون نشستم گلهای باغ وحی
از آیهی «لیذهب عنکم» شروع شد
با آنکه باغ گل به محبت نیاز داشت
با تازیانه، ناز و تنعّم شروع شد
وقتی دل ستارۀ محمل نشین شکست
با ماهِ روی نیزه، تکلم شروع شد
شاعر : محمد جواد غفورزاده
- جمعه
- 2
- مهر
- 1395
- ساعت
- 21:36
- نوشته شده توسط
- ح.فیض
- شاعر:
-
استاد محمد جواد غفورزاده
ارسال دیدگاه