امشب رسد از سامره بوی گل نر گس
گلها همه چشمند به سوی گل نر گس
بگرفته همه خوی به خــــــوی گل نرگس
نرگس زده لبخند به روی گل نرگس
گمگشته در انـــوار الهی کــــــره ی خاک
صوت صلوات است که سر برده زافــلاک
تا دوست زند خنده وتا خصم شود کــــور
گــــــردیده زمین بر سر گردون طبق نور
هم سامـــــره سینا شده هم بیت ولا طور
ریزد عوض گل به زمین با ل وپر حــور
خــورشیدِ رخ مهـــــدی سر زد شب نیمه
بر چــهره گل انداخـــته لبخند حکیمه
روید گل تــــوحید زکــــوه وچمن امشب
یوسف شده از مصر مقیم وطـــــن امشب
یعقـــــوب شنیده است بـوی پیرهن امشب
مهدی زده لبخــــــند به روی حسن امشب
خــــــیزید وبه بینید گلســــتان حسن را
در دست حسن لا لـــــۀ بستان حسن را
خـــیزید که از پارۀ دل گــل بفشـا نید
وز کـــوثر نـــورآتش دل را بنشا نید
بر منتظران این خبر خوش برسانید
کامشب شب قـــدر است همه قــــدر بدانید
با نــــور نــوشتند به پیشانی خـــــورشید
ماهـــــی که جهان منتظـرش بود درخشید
این صــورت توحـــید ویا آیۀ نور است
این قامت طــوباست ویا نخلۀ طوراست
داود نبــی را به لب آیا ت زبـوراست
یا برلب مهدی سخن از روز ظهــور است
گـوش همه بر زمـزمۀ یارب مهدی است
ای منتظران مـژده که امشب شب مهدی است
ای منتظـران یا فته غــــم خاتمه امشب
تبریک که روشن شده چشم همـــه امشب
بشکفت به شوق وشعف وزمـــزمه امشب
گـل از گـل لبخـند بنـی فاطمه امشب
مــرغان بهشتـی شده آوارۀ مهدی
گـردند به دور وبــرِِ گهـوارۀ مهدی
مهـدی است که احیاگر قانون حسین است
مهدی است که شمشیرش مد یِِون حسین است
او وارث پیراهـن گلگون حسین است
والله قسم منتقـم خون حسین است
برپرچمش این نقش عیان با خط نور است
ای منتظران مژده که هنگام ظهـور است
این یوسف زهراست که سوی وطــن آید
این ماه دل آراست که در انجــــــــمن آید
این جان جهان است که اینک به تـن آید
بر منتظـــــران پاسخ یا بـــن الحسن آید
خـــیزید حضـــــور پسر فاطمه امشب
لبیک بگــوئید به مهدی همه امشب
بـــوی نفس حجت ثانــــی عشر آیــد
ای شب حرکت کن که به زودی سحر آید
ای صبح بیا تا شب هجــــرا ن به سرآید
خـورشید بنی فاطمه از کعــبه بر آید
عیسی زفـلک بازآ مــا صبر نداریم
تـــا پشت سر یــار نمـازی بگذاریم
ای احمد ثا نی زحـــرا جلوه گری کن
ای وارث پیغمـبر پیغــامبـری کن
تنها پسرزهــرا مــــارا پــــدری کن
این قــافـلـــۀ گمشده را راهبری کن
در هجر شبان اشک فشان این رمه تاکی؟
دوران فـراق پسر فــــاطمــــه تاکی؟
ای غصّـــه اسلام هم آغـــوش تو مهدی
ای نالۀ خامــوشان در گـوش تو مهدی
ای پــرچم ثارالله بــر دوش تـو مهدی
ای خـون دل واشک بصر نوش تو مهدی
ای موسی عمـران چه شود تا به مصافی
چـــون سینۀ دریادل فــرعون بشکافی
ای نام تو ذکـر خوش شام وسحـر ما
ای خاک رهت مــادرمـا وپـــدر مـا
ای باغ تـو را لاله زخــون جگـر ما
ما منتظـر استیم وتـوئی منتظَر ما
باز آ که چـراغ همه رخسار تـو باشد
میثـم صله ی شعـرش دیدار تو باشد
حاج غلامرضا سازگار
- یکشنبه
- 24
- اردیبهشت
- 1391
- ساعت
- 7:1
- نوشته شده توسط
- جواد
- شاعر:
-
استاد حاج غلامرضا سازگار
ارسال دیدگاه