لحظه ای دنیا ندیده آرمیدنهای من
سوخته از دست غم بال تپیدنهای من
می رسم تا كربلا با محمل بارانی ام
بوی رفتن می دهد حتی رسیدن های من
نیزه و شمشیر ها آمادۀ مهمانی اند
وای از گودال و وای از داغ دیدن های من
سایه ام پیدا نبود عمری ولی اینجا ببین
از حرم تا قتلگاه تو دویدنهای من
یادگار مادرم! آنروز می آید چه زود
از ضریح حنجر تو بوسه چیدن های من
با همه می آیم و تنها از اینجا می روم
مُردنم آسانتر از این دل بریدن های من
داغ ها را یك تنه تا به قیامت می برم
می روی بر نیزه می بینی خمیدن های من
شاعر : علیرضا لک
- یکشنبه
- 4
- مهر
- 1395
- ساعت
- 21:41
- نوشته شده توسط
- ح.فیض
- شاعر:
-
علیرضا لک
ارسال دیدگاه