لااقل شیهه بکش کاری کن
حرکت کن وَ مرا یاری کن
سر خود را به دل خاک مکش
کمتر از دیده گُهر جاری کن
آسمانی به چه وابسته شدی؟
ایستادی نکند خسته شدی؟
زودتر رو ره ما طولانی ست
و تَرَک خوردن شیشه آنی ست
خواهرم میل به گریه دارد
حرکتی کن که هوا بارانی ست
ظرف ما پر شد و جان از لب ریخت
قدمی زن که دل زینب ریخت
نکند ملزم زنجیر شدی!
که در این خاک زمین گیر شدی
پر جبریل به پایت پیچید؟
یا پیام آور تقدیر شدی؟
وحی تو، آیه ی استرجاع است
زینب آشفته از این اوضاع است
شاعر : سعید توفیقی
- دوشنبه
- 5
- مهر
- 1395
- ساعت
- 3:11
- نوشته شده توسط
- ح.فیض
- شاعر:
-
سعید توفیقی
ارسال دیدگاه