الا اى آسمان عشق بنگر اختر خود را
بلا گردان اصغر كن دو طفل خواهر خود را
بیا و بر مگردان این كفن پوشان زینب را
كه نزد فاطمه بالا بگیرد او سر خود را
تو هر جا رفتى و زینب كنارت بود و ما بودیم
ب دنبالت بِبَر بر نى سر دو یاور خود را
بدان غیرت ز حیدر ، رزم از عباس تو داریم
نظر كن رزم شاگردان میر لشگر خود را
ز نسل جعفریم و دستِ بسته روزى ما نیست
بده اذنى كه نگشائیم این بال و پر خود را
وفاى مادر ما بعد از این بهتر عیان گردد
تو هرگز نشنوى آه و فغان خواهر خود را
تو میدانى كه سیلى خوردن مادر چه بد دردى است
چسان ما بنگریم آزرده روى مادر خود را ؟
شاعر : سید محمد میرهاشمی
- دوشنبه
- 5
- مهر
- 1395
- ساعت
- 4:24
- نوشته شده توسط
- ح.فیض
- شاعر:
-
سید محمد میرهاشمی
ارسال دیدگاه