من از دوریَت بی قرارم
بیا ماه شب های تارم
بیا و ببر دخترت را ز دنیا
دگر تاب ماندن ندارم
بیا بابا تا، کنارم باشی
هلال شبها،یِ تارم باشی
اباعبدالله ۴
به صحرا دویدم نبودی
به هر جا رسیدم نبودی
تو رفتی سفر بی من آخر چگونه؟
پدر جان خمیدم نبودی
نبودی بابا، دوچشمم تر شد
رخم بابا جان، چنان مادر شد
اباعبدالله ۴
نبودی ببینی چه ها شد
تمام سفر کربلا شد
نبودی ببینی فقط ضرب سیلی
نصیب من و عمه ها شد
پدر شهر شام، عجب ننگین است
نگاه مردم، عجب سنگین است
ابا عبدالله ۴
شاعر : مهران امیری
- دوشنبه
- 5
- مهر
- 1395
- ساعت
- 21:23
- نوشته شده توسط
- feiz
- شاعر:
-
مهران امیری
ارسال دیدگاه