• یکشنبه 4 آذر 03


حضرت قاسم بن الحسن(ع) -( اذنم بده عمو که دلم تنگ اکبر است )

1923
2

اذنم بده عمو که دلم تنگ اکبر است

از غصۀ تو دیدن ، عمو! مرگ بهتر است

قاسم به خیمه باشد و تو غصه میخوری؟

آماده ام چرا تو دل از من  نمی بری؟

هر لحظه بیشتر قفسم تنگ می شود

تو غصه می خوری نفسم تنگ می شود

مثل حبیب و عون  و وهب ، عابس و زهیر

یک ذره کن دعا که شوم عاقبت به خیر

خیر است  گر زره  نشد اندازهء تنم

چون در عوض عبای تو گردید جوشنم

راضی است فاطمه ز من آیا سؤال کن

فرزند و نایب حسنت را حلال کن

سمتم روانه لشگری از نیزه دار شد

گفتم علی ولی بدنم سنگسار شد

حرف از علی به فرق تو شمشیر می زنند

حرف از حسین ، گر بزنی تیر می زنند

هم دل شکست و هم سرم اینجا شکسته شد

هم سینه مثل سینۀ زهرا شکسته شد

مولا بیا نیامده تا سوی من اجل

بار دگر ببینمت احلی من العسل

لحظات آخر است عمو جان شتاب کن

بار دگر مرا پسر خود خطاب کن

مثل علی سرم سر زانو بگیر عمو

خاک از رخم شبیه رخ او بگیر عمو

آهسته تر ببر به حرم پیکر مرا

آرام کن هم عمه و هم مادر مرا

با دخترت مگو که به میدان چه دیده ام

در زیر پای اسب عدو قد کشیده ام

این است حرف آخرم ای شاه عالمین

صد جان همچو من به فدای تو یا حسین

شاعر : مهدی مقیمی

  • سه شنبه
  • 6
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 4:17
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران