با من از دار مگو. سابقه ام بسیار است
این کَرَت نوبت عصیان کدامین دار است؟
چارده قرن بگو باز فرو بارد تیغ
و برای سر من جایزه بگذارد تیغ
مرد و مردانه سر حرف نخستین هستم
بشکند روزی اگر عهد شکستم دستم
قلمم زخمی زجر است و جراحت دارد
هر سکوتی پس از این زخم قباحت دارد
خواب ماندیم و سحر پشت سفیدی گم شد
فکر نان آمد و سرگرمی ما مردم شد
قحط مرد است و شب از هر چه که سلمان خالی
دستهامان اگر از پینه پر،از نان خالی
ابر و باد و مه و خورشید و فلک سر درگم
همه ی طایفه در باور و شک سر در گم
بخدا سینه ام از جور رفیقان خون است
جگرم خسته از این قریه ی بی قانون است
بغضم این بار دعا کردم و از هم پاشید
تیغ دستم بدهید و همه شاهد باشید
آب از آب سرانجام تکان خواهد خورد
وقفس بر سر صاحب قفسان خواهد خورد
عشق یک سینه و هفتاد و دو سر میخواهد
بچه بازیست مگر عشق؟جگر میخواهد
سمت پاهای پر از پینه بیا برگردیم
آی هم قصه ی دیرینه .بیا برگردیم
((جشنواره ی شعر دانش آموزی))
((اردوگاه میرزا کوچک خان-1373))
شاعر : جواد اسلامی
- سه شنبه
- 6
- مهر
- 1395
- ساعت
- 9:44
- نوشته شده توسط
- جواد اسلامی
- شاعر:
-
جواد اسلامی
احمدرضا قهرمانی
در این که این شعر از ایشان نیست شک ندارم. دقیقا بخاطر دارم این شعر را خانم فرخ نژاد در شب شعر گلریز دانشگاه شیراز سال هفتاد و هشت خواندند که با تشویق بسیار جناب دکتر منصور رستگار فسایی ادامه یافت. دوشنبه 14 آبان 1397ساعت : 09:17