مي سوزه دلم به خدا از عذاب شام بلا 2
بعد اصغرم نميذارم رقيمم بشه فدا 2
تازه خو گرفته با سر بريده
خيلي وقته بچم باباشو نديده
اينقد نزن اي بي حيا/ اين گريه ي خرد ساليه
روحم از پيكر نگير/ همون يه بچم كافيه
واي از كرب و بلا واي از شام بلا
از غم بابا و عموش رنگي كه نمونده به روش 2
اين همون عزيزه كه حالا نداره گوشواره به گوش 2
غصه ي عزيزم بيش از اين نميشه
خيلي وقته قلبش تنگِ روسريشه
اینقد نزن ای بی حیا/ تازه یه کم خوابیده بود
اینقد نزن سیلی به روش/ خواب باباشو دیده بود
واي از كرب و بلا واي از شام بلا
از ترك شكسته لبش بغضِ اشكه شام شبش 2
حالا كه ديده روي ماهو تموم ميشه تاب و تبش 2
بر لبای باباش طفلی مونده خیره
مي زنه به لبهاش تا آروم بگيره
اينقد نزن اي بي حيا/ به دختر شاه، حرف بد
موهاش که توی مشتته/ نزن به پهلوش با لگد
واي از كرب و بلا واي از شام بلا
شاعر : احسان جاودان
- چهارشنبه
- 7
- مهر
- 1395
- ساعت
- 20:16
- نوشته شده توسط
- feiz
- شاعر:
-
احسان جاودان
ارسال دیدگاه