می بینی چه زود خون شد نفست
پیر شد بابایی این دلواپست
با این همه ی خاکستر و خون
بابایی چرا داری بوی نون؟
---
نیگا کن جای پاهای عدو بر ساق پاهامه
میبینی این کبودیهام جواب بابا بابامه
---
دردام از حد گذشته دل بیقرارم راهی ندارم جز غم و صبر
این رنگ و روم بابایی دست خودم نیس چاره واسم نیس می زنه زجر
**************
دیگه روی نی تو این ظلمات
خوب میشناسمت با رد پاهات
بابا به دلم آتیش می زنی
حالا تویی که رو پای منی
---
تو که هر لحظه اشکامو میدیدی میشدی دلگیر
می بینی این دفه من رو بابایی با غل و زنجیر؟
---
از بار غصه ی تو پشتم خمیده قلبم تپیده دلبر من
شام تاریک موهام دیدی سحر شد عمرش به سر شد معجر من
شاعر : احسان جاودان
- چهارشنبه
- 7
- مهر
- 1395
- ساعت
- 20:21
- نوشته شده توسط
- feiz
- شاعر:
-
احسان جاودان
ارسال دیدگاه