دلم آذین شده با بوی قدمهای عزا
دیده هایم شده بینا به علمهای عزا
شهرمن گرم شد از هُرم حرمهای عزا
می نویسند به هر صفحه قلمهای عزا
هرطرف گوش کنم صوت عزاخانهء توست
«حضرت عشق بفرما که دلم خانهء توست»
جام خونین غمت باده پرستم کرده
فارغ از هرچه که آن بودم و هستم کرده
تا ابد از غم پرشور تو مستم کرده
مست ِ پیمانهء پیمان الستم کرده
هاتفی گفت که این باده ز پیمانهء توست
«حضرت عشق بفرما که دلم خانهء توست»
به شب تیرهء شب پرتو مهتاب تویی
بین دریای محبّت دُر نایاب تویی
تشنهء عشق و محبّت منم و آب،تویی
نوکری پیشهء من حضرت ارباب تویی
شمعی و این دل سودازده دیوانهء توست
«حضرت عشق بفرما که دلم خانهء توست»
مادرم جای ادب ذکر تو یادم داده
عوض قضّهء شب ذکر تو یادم داده
جای تسبیح به لب ذکر تو یادم داده
بهترین داروی تب ذکر تو یادم داده
دلم از اوّل عمر است که دیوانهء توست
«حضرت عشق بفرما که دلم خانهء توست»
همهء روز و شبم شور محرّم دارم
به هوای حرمت آه دمادم دارم
بین شادی ز فراغ حرمت غم دارم
عوض چشم ببین چشمهء زمزم دارم
عطر هر عشق ز بوی خوش ریحانهء توست
«حضرت عشق بفرما که دلم خانهء توست»
حمدلله که شدم خار تو یا ثارالله
نوکر بندهء دربار تو یا ثارالله
شده ام عاشق بیمار تو یا ثارالله
قدر یک عمر گرفتار تو یا ثارالله
دل خوبان دو عالم همه ویرانهء توست
»حضرت عشق بفرما که دلم خانهء توست»
مجتبی تاجیک
- پنج شنبه
- 8
- مهر
- 1395
- ساعت
- 15:37
- نوشته شده توسط
- ح.فیض
ارسال دیدگاه