خوش اومدي به روياي رقيه
نور چشماي رقيه/ روی پاهاي رقيه
سر ميذاري خسته
با ديدن تو اي عزيز جونم
بند اومد ديگه زبونم/كِي باباي مهربونم
دندونت شيكسته؟
تو اين روزايي كه بلا/ از آسمونا ميباره
خودت ميدوني دخترت/ نداره غمِ گوشواره
مگه چِقدر عمر داره؟ 2
باباي نيزه ها بازم پيش من بيا
ولي با يك رد پا!
عزيز جونم بابا !
==
ميخوام بگم برات باباي خسته
از نمازاي نشسته/ جون نداره ديگه دستِ
دختر سه ساله ات
به روي خارا دشمنت تو صحرا
مي كشيد من و رو خاكا/ از موي سپيدم اینجا
کی داره خجالت
دشمني توي ويروونه/ اومده لگد ميزنه
با تازيونه تو سرم/ بي حيا، بي حد ميزنه
ميبيني چه بد ميزنه؟ 2
مي چرخه آسمون! كجاس بابا عمه جون؟
يه كم كنارم بمون
!عزيز جونم بابا
==
آبي ندارم و بايد با اشكم
اينطوري با درد و ماتم/ بابا جون به جاي مرهم
زخمات و ببوسم
ديگه بابا اين آخراي كاري
غرق اشك و آه و زاري/ مهربون من ميذاري؟
لبهات و ببوسم؟
خستم از اين بي همدمي/ ميبيني بابا جون كجام؟
وقتي كه نبودي اينا/ زدن غل و زنجير به پام
خيلي ميسوزه گونه هام 2
اي نيزه آشيون! شبیه رنگين كمون!
چشم انتظارم بمون
!عزيز جونم بابا
شاعر : احسان جاودان
- شنبه
- 10
- مهر
- 1395
- ساعت
- 12:25
- نوشته شده توسط
- feiz
- شاعر:
-
احسان جاودان
ارسال دیدگاه