چشم حسود کور، که بابای من رسید ای دختر پلید
گفتی یتیمی و پدرت را کسی ندید دیدی به من رسید
امروز باز حرمله شالی جدید داشت بر گردنش گذاشت
شاید دوباره جامه ای از دختری کشید یا معجری درید
وقتی صدای هلهله ها جور دیگر است چشم همه تر است
خولی برای دختر تو نقشه میکشید در مجلس یزید
آنها که هیچ پیش تو قیمت نداشتند قیمت گذاشتند
هر یک یکی به زعم خودش برده میخرید رنگ از رخم پرید
شکر خدا تمام تنم رنگ چادر است بابا دلم پر است
بابا کبودی بدنم را کسی ندید در مجلس یزید
شاعر : احمد شاکری
- شنبه
- 10
- مهر
- 1395
- ساعت
- 13:41
- نوشته شده توسط
- feiz
- شاعر:
-
احمد شاکری
ارسال دیدگاه