• سه شنبه 15 آبان 03

 رضا باقریان

مرثیه مسلم بن عقیل -( دوباره شب شد و در کوچه عابری تنها )

1094

دوباره شب شد و در کوچه عابری تنها 
به یاد غربت ارباب میشود دریا

نشسته گوشه آن کوچه ای که تاریک است 
به غیر سایه خود نیست یک نفر آنجا 

سکوت کرده و لب میگزد پریشان است 
به فکر چیست غریب عشیره زهرا 

سکوت نیمه شبش را شکست گریه او
و گفت جان رقیه حسین، کوفه میا

سخن ز غارت انگشتر رسول خداست 
میان مردم این شهر بی حیا آقا 

میا و جسم خودت را اسیر دشنه مکن
شنیده ام سر پیراهنت شود دعوا 

ز پشت بام شنیدم که گفت پیرزنی
به پیرمرد نحیفی، فقط برای خدا...

به پنجه شانه کنم گیسوان آن طفلی
که میرسد ز ره دور همره سقا

میا که من ز علی اصغر تو میترسم 
حکایتی شده تیر سه شعبه در اینجا 

خلاصه کوفه برای تو جای امنی نیست 
میا و رحم کن آقا به زینب کبری 

شاعر : رضا باقریان

  • یکشنبه
  • 11
  • مهر
  • 1395
  • ساعت
  • 6:53
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران