گاه گاهي به نگاهي دل ما را درياب
جان به لب آمدازدردخدارا درياب
اگرازدولت وصل تومرانيست نصيب
گاه گاهي به نگاهي دل مارادرياب
بگوآقابه اميدي به سركوي توروي آورديم
شهريارا،به درخويش گدارادرياب
سنگ ها مي خورم از دست جنون دل خويش
من ديوانه انگشت نمارا درياب
راه باريك و بسي پرخطر و تاريك است
ثمري ساز و در مهلكه ما را درياب
تافقان دل غمديده ما را شنوي
نازنينا ، سحري بادِ صبا را درياب
دل ما را به شب هجرفروغي بفرست
شبرو وادي اندوه و بلا را درياب
منبع:منتظران خورشید
- سه شنبه
- 26
- اردیبهشت
- 1391
- ساعت
- 4:4
- نوشته شده توسط
- جواد
ارسال دیدگاه