چرا آواره کوه و بیابانم، نمیدانم
چه میخواهد غم عشق تو از جانم، نمیدانم
به سمت آسمان رو میکنم هر جمعه میپرسم
کجایی ماهِ پشت ابر پنهانم؟ نمیدانم
تو که هر هفته امضا میکنی پروندهی ما را
نمیمانم چرا بر عهد و پیمانم، نمیدانم
در این عصر غم و تردید آقا با ظهور تو
به جا میماند آیا دین و ایمانم؟ نمیدانم
نمیدانم که هستم آن زمان پای رکاب تو
چه هستم؟ کافرم گبرم مسلمانم، نمیدانم
فدای قلب پر مهرت که این شبها پر از درد است
محرَم مثل تو ناحیه میخوانم، نمیدانم
چه میشد اینکه مانند شما خون گریه میکردم
خدا میکرد چون زینب پریشانم، نمیدانم
شبیه حُر سرم زیر است پشت خیمهی ارباب
نگاهش میکند امروز مهمانم؟ نمیدانم
شاعر : عباس احمدی
- دوشنبه
- 12
- مهر
- 1395
- ساعت
- 19:47
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
عباس احمدی
ارسال دیدگاه