نگاهم می کند اینجا خدا زود
و می گیرد در اینجا هر دعا زود
سلام اول هر روضه ی تو
دلم را می برد کرببلا زود
خدا را شکر با این رو سیاهی
که می بارد برایت چشم ما زود
کرامات شما داده به ماها
روای حاجت هر بار را زود
من آن دلخستۀ بیمار هستم
که خاک تربتت دادم شفا زود
**
حدود هفت ساعت با کم و بیش
به پایان آمد آقا ماجرا زود
کمی از راه دیر آمد ولی باز
تنت را کرد خیلی جا بجا زود
کمی از راه دیر آمد ولی آه
سر سر رفت، سر را از قفا زود ...
نسیم آن روز بین خیمه ها برد
صدای حضرت صدیقه را زود
سر پیراهنت دعواست اما
کسی می رفت در دستش عبا زود
برای غارت اهل حرم... آه
تمام لشکرش را زد صدا زود
تنت بر خاک صحرا بود و بردند
سرت را بر فراز نیزه ها زود
شاعر : وحید محمدی
- دوشنبه
- 12
- مهر
- 1395
- ساعت
- 21:17
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
وحید محمدی
ارسال دیدگاه