ای اسوه مفاخر توحید باقرا
آئینه ی مظاهر توحید با قرا
ای نور منتشر شده ی ذات ذوالجلال
انوار تست ناشر توحید با قرا
آنروز که ز فاطمه نور تو خلق شد
نور تو گشت فاطر توحید باقرا
دنیا نبود بلکه تو بودی و ذات حق
ظاهر شدی به خاطر توحید باقرا
در کعبه مقدس دلهای شیعیان
انوار توست ناظر توحید باقرا
ای آشنا ، به خاک رهت از جبین گذر
دستم بگیر از ملکوت زمین گذر
ای محضرت معرف پروردگار خویش
می جانشین مملکت کردگار خویش
وقتی امور خلق به تو واگذار شد
انگار می نمود خدا،واگذار خویش
تو حجت و امام زمان همیشه ای
تنها نبوده ای پدر روزگار خویش
این انقلاب علمی تو تازگی نداشت
روز ازل نمونه شدی در دیار خویش
قبل از کرات ،فکر گل شیعه بوده ای
ما را کشانده ای همه جا در مدار خویش
امروز از ولای تو دم می زنم ولی
هر روز مست جام توام با علی
بی تو حدیث وحی نگارش نمی شود
ابواب نور بی تو شمارش نمی شود
ای تالی کتاب خدا،ترجمان وحی
در این کتاب جز تو فارش نمی شود
ای مظهر نجات و تقوای راستین
علم و عمل که بی تو گزارش نمی شود
دریا اگر تراکم تبخیر ها شود
هرگز بدون اذن تو بارش نمی شود
درمان خشکسالی ما یک دعای تست
لطف خدا بدون سفارش نمی شود
بذری اگر ز نور تو در جان ما شود
از دل نفس بر آید و مشکل گشا شود
ای سینه تو حامل اسرار سرمدی
وی حافظ ولایت عظمای احمدی
وقتی اراده ی تو همان حجت خداست
فرقی نمی کند که علی یا محمدی
چون دانه تو در گل ما نور داده ای
چون گل ز جان عاشق ما باز سرزدی
هفت آسمان وهفت بهشت است ونه فلک
یک گوشه از صناعتت ای مرد ایزدی
ای زاده ی ذراره احمد محمدا
سبط الحسین!آیت زهرا خوس آمدی
عمری ز دست رفته و سر گشته ایم ما
اینک یه سوی نور تو برگشته ایم ما
آدم بدون نور تو اصل و نصب نداشت
حوا بدون فاطمه مادر لقب نداشت
سجاده بی تو رو به مصلا نمی کند
سجاده بی وجود تو در دل طرب نداشت
روزی که غیر نور تو تسبیح گر نبود
تسبیح غیر نام تو ذکری به لب نداشت
ای فرش زیر پات حصیری ز برگ نخل
بی خاک پات ذائقه میل طرب نداشت
انبان تو اگر به مدینه نمی رسید
سائل بدون توشه ی تو نان شب نداشت
حالا دلم ز کوی تو حاجت کند طلب
ماه خدا می خواهم می رجب
ای شاهد همایش صحرای کربلا
ای محرم محرم و غوغای کربلا
از پشت پلک پاک یتیمانه،هیچ کس
پرپر ندید مثل تو گلهای کربلا
دبدی ز تل زینبه مثل عمه ات
باران تیر و نیزه به اعضای کربلا
از تا زیانه بر تن تو یادگار ماند
تاخیمه گاه سوخته تن های کربلا
از کودکی به سینه ی خود تا دم عروج
انباشتی تمامی غمهای کربلا
آئینه ی دو چشم نمورت جلا گرفت
وقتی لب تو جام کربلا گرفت
محمود ژولیده
- چهارشنبه
- 27
- اردیبهشت
- 1391
- ساعت
- 6:15
- نوشته شده توسط
- جواد
ارسال دیدگاه