در خرابه گلچینان یک طبق گل آوردند
یک طبق گل خونین پیش بلبل آوردند
بلبل از فرافق آنشب زار و زار مینالید
داغدار گلها بود، بی قرار و مینالید
فصل سوگواری یاس و سرو و مریم بود
قتلگاه پر از گل بود عاشر محرم بود
دیدن سر پر خون در دلش شرر افروخت
داغ شعله بارانش عمه اش مکرر سوخت
شام و شام یلدا بود در خرابه غوغا بود
شور نغمه ی بلبل وای وای بابا بود
خم شد و لب خشک از قحط آب را بوسید
آن بریده رگهای حلق باب را بوسید
با محاسن خونین گیسویش حنا میکرد
کودکانه می نالید اینچنین دعا میکرد
کی خدا شده پایان طاقت و توان من
سوخت داغ بابایم، مغز استخوان من
آن سر بخون غلطان روی دست شد بالا
گاه یا ابت گفتا گاه گفت یا زهرا
تازه کرد آن بلبل داغ آل یاسین را حلقه گشت دستانش آن عقیق خونین را
می دوید و مینالید ناگهان زمین افتاد
حلقه ها زهم واشد، بر زمین نگین افتاد
بلبل از خروش افتاد، شد خموش واویلا
زخم ریسمان دارد روی دوش واویلا
همچو جده اش زهرا پهلویش کبود از نی
غاصب فدک گشتند در هوای ملک ری
رضوانی بهسودی
- سه شنبه
- 13
- مهر
- 1395
- ساعت
- 19:32
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
ارسال دیدگاه